محل تبلیغات شما

سکانس اول

هرچه قدر مقاومت می کنم فایده ای ندارد که ندارد عکسش را که دروین میبینم اشک هایم ناخواداگاه جاری می شود 

برای اولین بار بعد از ان اتفاقات و کشمکش ها اشک هایم جاری می شود و دگر هم‌ بند نمی اید

سکانس دوم

امروز نه تنها درس نخوندم بلکه به شدت عصبی  و غمیگن  بودم  تنها کاری که کردم رفتم کلاس المانی ثبت نام کردم وقتی به خودم امدم که روبه روی موسسه گوته بودم 

خودم هم نمیدانم چه مرگم است

سکانس سوم

بی قراری تمام وجودم را گرفته استرس یک لحظه هم رهایم نمیکند نه در خانه ارام و قرار دارم نه در هیچ جای دیگربه معنای واقعی کلمه اشفته و بی قرارم.

سکانس چهارم 

ترانه فرنی پخته است با یک عالمه مغز بادوم و پسته و چیزای عجیب غریب هرکاری میکنم میل ندارم.یاد هفته ی اول جداییمان می افتم شاید باورتان نشود ولی یک هفته فقط چایی ان هم به زور ترانه میخوردم شب و روزم یکی شده بود امشب هم به طرز عجیبی بی قرار بودم 

سکانس پنجم 

از خواب میپرم ،خوابم نمیبرد که نمیبرد به زور قرص سعی میکنم بخوابم ولی باز ۲ ساعت دیگر از خواب میپرم .

باورم نمیشود اینقدر دوستش داشتم‌‌‌‌و باورم نمیشود واقعا جدا شدیم و باورم نمیشود دیگر هرگز ما نمیشویم.جدایی امان در فرودگاه .وحشتناک بود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها